ریشه های شکل گیری طرحواره محرومیت هیجانی در کودکی

شکل گیری طرحواره محرومیت هیجانی در کودکی

احساس محرومیت عاطفی یکی از دردناک ترین تجربه هایی است که می تواند از سال های ابتدایی زندگی در ذهن کودک شکل بگیرد و تا بزرگسالی ادامه یابد. بسیاری از بزرگسالان در روابط صمیمی خود از بی مهری، بی توجهی یا بی اعتمادی عاطفی شکایت دارند، اما ریشه این احساسات عمیق تر از آن است که به روابط کنونی محدود شود. این الگوها معمولاً از دوران کودکی و در رابطه با والدین یا مراقبان اولیه شکل گرفته اند و در روان شناسی با عنوان طرحواره محرومیت هیجانی شناخته می شوند.

شکل گیری طرحواره محرومیت هیجانی فرآیندی تدریجی و ناهشیار است که در اثر کمبود عشق، درک و همدلی در سال های اولیه زندگی به وجود می آید. کودکی که احساس کند نیازهای عاطفی اش دیده نمی شود، در ذهن خود باوری می سازد مبنی بر اینکه هیچ کس او را واقعاً درک نمی کند. این باور در بزرگسالی به تله ای تبدیل می شود که روابط عاطفی، شغلی و حتی خودپنداره ی فرد را تحت تأثیر قرار می دهد.

در این مقاله، به صورت دقیق و علمی به بررسی شکل گیری طرحواره محرومیت هیجانی در کودکی، نقش والدین و دلبستگی در آن چیست، چه تجربیاتی زمینه ساز این تله هستند، و چگونه می توان با درک گذشته، مسیر درمان را در بزرگسالی آغاز کرد.

طرحواره محرومیت هیجانی چیست و از کجا آغاز می شود؟

طرحواره محرومیت هیجانی یکی از شناخته شده ترین مفاهیم در نظریه ی «طرحواره درمانی» (Schema Therapy) است که نخستین بار توسط جفری یانگ معرفی شد. این طرحواره به معنای احساس مزمنِ محروم بودن از حمایت، محبت و درک عاطفی از سوی دیگران است. افرادی که این طرحواره را دارند، معمولاً باور دارند که کسی نمی تواند نیازهای احساسی واقعی آن ها را بفهمد یا پاسخ دهد.

شکل گیری طرحواره محرومیت هیجانی معمولاً از سال های اولیه ی کودکی آغاز می شود، زمانی که کودک در تعامل با والدین یا مراقبان خود، تجربه ی مکرر بی توجهی عاطفی دارد. این بی توجهی ممکن است آشکار (مانند سردی یا انتقاد مستقیم) یا پنهان (مانند عدم درک احساسات کودک با وجود حضور فیزیکی والد) باشد.

به عنوان مثال، کودکی را تصور کنید که گریه می کند اما مادر به جای در آغوش گرفتن، با خونسردی می گوید «گریه نکن، چیزی نیست». این جمله ساده ممکن است برای کودک معنای عمیقی داشته باشد: «احساس من مهم نیست». وقتی این الگو بارها تکرار شود، ذهن کودک باور می کند که نیازهای هیجانی اش بی اهمیت اند و هیچ کس برای درک او وقت نخواهد گذاشت. این طرحواره معمولاً در سه حوزه ی اصلی کمبود دیده می شود:

  • کمبود محبت و گرمی عاطفی
  • کمبود همدلی و درک احساسات
  • کمبود حمایت و محافظت هیجانی

با مرور زمان، کودک می آموزد که برای بقا باید احساسات خود را سرکوب کند و به دیگران اعتماد نکند. این واکنش دفاعی در بزرگسالی به شکل فاصله گیری عاطفی، بی اعتمادی در روابط صمیمی، یا احساس تنهایی مزمن بروز می کند.

نقش والدین و سبک دلبستگی در ایجاد این طرحواره

والدین، نخستین آینه های عاطفی کودک هستند. هرگونه کمبود یا خطا در بازتاب احساسات کودک، می تواند زمینه ساز شکل گیری طرحواره محرومیت هیجانی شود. نظریه ی دلبستگی (Attachment Theory) جان بالبی به خوبی توضیح می دهد که رابطه ی اولیه ی کودک با والد، پایه ی شکل گیری احساس امنیت یا ناامنی در روابط آینده است.

در شرایطی که والدین از قادر به ابزار نیازهای خود نبوده و آن ها را پنهان می کند. این فرآیند باعث می شود در ذهن او الگویی از جهان شکل گیرد که «هیچ کس قرار نیست من را درک کند.» در واقع، طرحواره محرومیت هیجانی نتیجه ی رابطه ای است که در آن محبت وجود دارد، اما همدلی نه؛ یا حضور فیزیکی هست، اما حضور هیجانی نیست.

والدین سرد، بی توجه یا گرفتار خود

یکی از مهم ترین عوامل در شکل گیری طرحواره محرومیت هیجانی، والدینی هستند که از نظر هیجانی سرد، بی توجه یا گرفتار مشکلات شخصی اند. چنین والدینی ممکن است از نظر ظاهری وظایف خود را انجام دهند (غذا، پوشاک، آموزش)، اما از نظر عاطفی برای کودک در دسترس نیستند.

این والدین معمولاً با جمله هایی مانند «الان وقت ندارم»، «بزرگ شدی، خودت باید بفهمی»، یا «ناراحت نباش، چیز خاصی نیست» ناخواسته احساسات کودک را بی اعتبار می کنند. کودک در نتیجه یاد می گیرد که برای پذیرفته شدن باید احساساتش را پنهان کند.

گاهی والدین خود دچار اختلالات شخصیتی یا افسردگی اند و توان عاطفی برای همدلی ندارند. در این شرایط، کودک احساس می کند باید از والد مراقبت کند، نه برعکس. این نقش معکوس، یکی از ریشه های عمیق در تله محرومیت هیجانی است.

اثر کمبود همدلی در سال های اولیه زندگی

همدلی، زبان ارتباطی میان والد و فرزند است. کودک زمانی احساس امنیت می کند که بداند احساساتش دیده و پذیرفته می شوند. اگر والدین نتوانند با نگاه، کلام یا لمس محبت آمیز این پیام را منتقل کنند، کودک در سکوت درونی فرو می رود. در تحقیقات روان شناسی دلبستگی، دیده شده کودکانی که در دو سال اول زندگی از همدلی کافی برخوردار نیستند، در آینده در تنظیم احساسات و اعتماد به دیگران مشکل خواهند داشت.

این کمبود باعث شکل گیری باور مرکزی طرحواره می شود: «من ارزش درک شدن ندارم.» در نتیجه، در بزرگسالی فرد ممکن است در روابط نزدیک احساس کند «هیچ کس واقعاً من را نمی فهمد»، حتی اگر در محیطی پر از محبت باشد.

نقش والدین در شکل گیری طرحواره محرومیت هیجانی چیست
مطالعه بیشتر:تاثیر طرحواره محرومیت هیجانی بر رابطه

تجربیاتی که زمینه ساز تله محرومیت هیجانی می شوند

عوامل متعددی می توانند به شکل گیری طرحواره محرومیت هیجانی کمک کنند، اما همه ی آن ها حول محور تجربه ی «نبود پاسخ عاطفی کافی» می چرخند. این تجربیات ممکن است آشکار یا پنهان باشند و معمولاً در قالب رفتارهای عادی روزمره اتفاق می افتند. کودکی که هر بار در ناراحتی با بی توجهی مواجه می شود، یاد می گیرد که احساساتش خطرناک اند.

یا کودکی که همیشه باید «قوی» باشد تا مورد تحسین قرار گیرد، کم کم باور می کند که نشان دادن نیازهایش نوعی ضعف است. همچنین، وجود برادر یا خواهری که تمام توجه والدین را به خود جلب کرده، می تواند در ذهن کودک احساس نادیده گرفته شدن را تقویت کند. از طرفی، تربیت مبتنی بر تنبیه یا مقایسه ی مداوم، باعث می شود کودک ارزش عاطفی خود را پایین تر ببیند.

در پژوهش های بالینی دیده شده است که افرادی با این طرحواره، در کودکی یکی از سه تجربه زیر را به طور مکرر داشته اند:

  • دریافت نکردن محبت کلامی یا فیزیکی از والدین
  • شنیدن مکرر جملات تحقیرآمیز یا بی تفاوتی نسبت به احساسات
  • احساس تنهایی در لحظات سخت (مثل ترس، غم یا بیماری)

در واقع، آنچه بیش از همه اهمیت دارد، نبود «پاسخ هیجانی متناسب» از والد است؛ یعنی والد یا بیش ازحد منطقی است، یا احساسات کودک را بی اهمیت می داند.

پیامدهای دوران کودکی بر احساس ارزشمندی و اعتماد عاطفی

کودکانی که در فضایی بدون همدلی رشد می کنند، در بزرگسالی معمولاً دچار چالش هایی در روابط صمیمی می شوند. آن ها ممکن است به ظاهر قوی و مستقل باشند، اما در عمق وجود خود احساس خلأ، تنهایی و بی اعتمادی عاطفی دارند. این حالت همان بازتاب دیرپای شکل گیری طرحواره محرومیت هیجانی در کودکی است.

احساس مزمن «درک نشدن» باعث می شود فرد یا از روابط صمیمی فاصله بگیرد، یا درگیر روابط ناسالمی شود که در آن دائماً تأیید و محبت طلب می کند. چنین افرادی معمولاً یا بیش ازحد به دیگران وابسته اند، یا کاملاً گریز از صمیمیت دارند؛ دو روی یک سکه به نام ترس از طرد شدن.

از سوی دیگر، این افراد معمولاً دچار ضعف در ابراز احساسات خود هستند. چون در کودکی آموخته اند که بیان احساس، بی فایده یا خطرناک است. در نتیجه در روابط نزدیک، شریک عاطفی آن ها گاهی احساس می کند با فردی سرد و غیرقابل دسترس روبه روست، در حالی که در درون او شور عاطفی زیادی وجود دارد که سرکوب شده است.

به طور خلاصه، محرومیت عاطفی در کودکی باعث می شود سه باور منفی در ذهن فرد تثبیت شود:

  • هیچ کس مرا واقعاً درک نمی کند.
  • احساسات من ارزشمند نیستند.
  • محبت دیگران موقتی است.

این باورها، بنیان اصلی مشکلات ارتباطی در بزرگسالی را تشکیل می دهند.

چگونه با درک گذشته، مسیر درمان در بزرگسالی را آغاز کنیم

درمان طرحواره محرومیت هیجانی، فرایندی تدریجی است که از درک ریشه های کودکی و بازسازی ارتباط عاطفی با خود آغاز می شود. نخستین گام، آگاهی است؛ یعنی فرد باید تشخیص دهد که احساس تنهایی یا بی مهری فعلی اش، بازتاب الگوی کهنه ای از گذشته است.

در طرحواره درمانی، درمانگر با کمک تکنیک هایی مانند «تصویرسازی ذهنی»، «گفت وگوی والد و کودک درونی» و «بازنویسی تجربیات عاطفی»، به مراجع کمک می کند تا نیازهای برآورده نشده دوران کودکی را شناسایی و در زمان حال پاسخ دهد.

یکی از گام های مهم در درمان، یادگیری درخواست عاطفی سالم است. فردی که همیشه باور داشته دیگران احساساتش را نادیده می گیرند، باید بیاموزد که احساسات خود را بدون ترس بیان کند و از نزدیکانش محبت بخواهد، بدون اینکه احساس ضعف کند.

همچنین، شرکت در گروه درمانی یا برقراری رابطه با افرادی که توان همدلی بالایی دارند، می تواند به تدریج ذهن فرد را بازآموزی کند تا باور کند درک شدن ممکن است.

در جدول زیر مراحل اصلی درمان خلاصه شده است:

مرحله درمان هدف روان شناختی ابزار و روش اصلی
آگاهی از طرحواره شناسایی الگوی محرومیت و تکرار آن در روابط نوشتن خاطرات و تحلیل موقعیت ها
بازسازی تجربه عاطفی بازنگری در احساسات دوران کودکی تصویرسازی ذهنی و گفت وگوی درونی
ابراز سالم احساسات یادگیری بیان نیازهای عاطفی تمرین ارتباط مؤثر و جرأت مندی
تثبیت الگوهای جدید جایگزینی رفتارهای خودمراقبتی رابطه درمانی پایدار و خوددلسوزی

درک این نکته که احساسات سرکوب شده ی دوران کودکی هنوز زنده اند و تنها نیاز به دیده شدن دارند، اساس بهبود از طرحواره محرومیت هیجانی است.

درمان طرحواره محرومیت هیجانی

جمع بندی

شکل گیری طرحواره محرومیت هیجانی در کودکی، نتیجه ی فقدان عشق، درک و همدلی پایدار از سوی والدین است. این طرحواره در بزرگسالی به شکل احساس مزمن تنهایی، بی اعتمادی و ناتوانی در برقراری ارتباط عاطفی سالم خود را نشان می دهد. شناخت ریشه های این تله روانی، نخستین گام در مسیر درمان است.

وقتی فرد بپذیرد که کمبودهای کودکی اش تقصیر او نبوده و اکنون می تواند نیازهای عاطفی خود را در زمان حال برآورده کند، مسیر بازسازی روانی آغاز می شود. بازگشت به خویشتن، یعنی پذیرفتن آن کودک تنها و محروم درون، و یاد دادن به او که «اکنون کسی هست که احساساتش را می بیند». این کسی، خودِ آگاه و مهربانِ امروز است.

سوالات متداول درباره ی شکل گیری طرحواره محرومیت هیجانی در کودکی

۱. آیا طرحواره محرومیت هیجانی فقط در اثر بی توجهی والدین ایجاد می شود؟

خیر. گاهی والدین حضور دارند اما از نظر هیجانی در دسترس نیستند. حتی در خانواده های مهربان نیز اگر احساسات کودک مکرراً نادیده گرفته شود، این طرحواره شکل می گیرد.

۲. آیا می توان طرحواره محرومیت هیجانی را در بزرگسالی درمان کرد؟

بله. با روش های طرحواره درمانی، شناخت درمانی و تمرین خوددلسوزی می توان به تدریج این باورهای ناسالم را اصلاح کرد و روابط عاطفی سالم تری ساخت.

۳. از کجا بفهمم این طرحواره در من وجود دارد؟

اگر در روابط نزدیک احساس می کنید هیچ کس واقعاً شما را نمی فهمد، از ابراز احساسات می ترسید یا همیشه به دنبال تأیید عاطفی دیگران هستید، احتمال وجود این طرحواره بالاست.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک × دو =